امامت حضرت مهدی (عج) پس از شهادت امام یازدهم آغاز میشود، امام بزرگواری که براساس مشیت و حکمت الهی از نظرها پنهان است تا مصون بماند از گزند دشمنان و بدخواهانی که وجود آن حضرت را تاب نمیآورند.
غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری
مدت غیبت صغرای امام زمان علیه السلام بیش از هفتاد سال بطول نینجامید و در این مدت نایبان خاص به محضر حضرت مهدی (عج) می رسیدند و پاسخ نامه ها و س?الات را به مردم می رساندند .
نایبان خاص که افتخار رسیدن به محضر امام را داشته اند چهار تن بودند که به " نواب خاص " یا " نایبان ویژه " معروفند .
نخستین نایب خاص مهدی (عج) عثمان بن سعید اسدی است . که ظاهرا بعد از سال 260 هجری وفات کرد و در بغداد به خاک سپرده شد . عثمان بن سعید از یاران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام یازدهم بود و خود در زیر سایه امامت پرورش یافته بود .
دومین سفیر و نایب امام محمد بن عثمان بن سعید فرزند عثمان بن سعید است که در سال 305 هجری وفات کرد و در بغداد بخاک سپرده شد . نیابت و سفارت محمد بن سعید نزدیک چهل سال بطول انجامید .
سومین سفیر حسین بن روح نوبختی بود که در سال 326 هجری فوت کرد .
چهارمین سفیر و نایب امام ابوالحسن علی بن محمد سَمَری است که در سال 329 هجری قمری در گذشت و در بغداد دفن شد . مدفن وی نزدیک آرامگاه عالم و محدث بزرگ ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی است .
همین بزرگان و عالمان در دوره غیبت صغری واسطه ارتباط مردم با امام غایب و حل مشکلات آنها بوسیله حضرت مهدی (عج) بودند .
چرا غیبت صغرى امتداد نیافت؟
بعضى مى پرسند به چه علّت دوران غیبت صغرى پایان یافت و اگر برنامه غیبت صغرى ادامه پیدا مى کرد و امام در تمام اعصار غیبت نایب خاصى داشت که راتق و فاتق امور و راهنماى عموم باشد چه اشکالى داشت.
پاسخ این پرسش این است که برنامه روش و کار امام را خداوند متعال تعیین فرموده است و امام باید همان برنامه را اجرا نماید و بعد از آنکه اصل امامت ثابت شد، نسبت به برنامه کار امام پرسش از علّت به عنوان ایراد و اشکال، بیجا وبى مورد است و حتى خود امام نیز جز تسلیم و تمکین و اجراى برنامه وظیفه و تکلیفى ندارد و پرسش از علّت و سبب آن خلاف روش بندگى و مقام عبودیّت خالص است و تمام پرسش ها و اشکالاتى که راجع به غیبت شده در یک ردیف و از یک قماش است و هیچ یک ایراد اصولى و پرسشى نیست که اگر بى جواب بماند جائى را خراب کند.
و اگر پرسش براى مزید معرفت و بصیرت و روشن شدن امر باشد، جواب آن این است که بهتر است در اینجا دو پرسش مطرح کنیم.
پرسش اول: چرا براى امام (علیه السلام) دو گونه غیبت معلوم شده و از همان اوّل غیبت کبرى آغاز نشد؟
پرسش دوّم: پس از آنکه غیبت صغرى پیش آمد و نائبان خاص تعیین شدند، چرا دوران غیبت صغرى پایان یافت؟ و اگر همان برنامه غیبت صغرى ادامه مى یافت چه اشکالى داشت؟
پاسخ پرسش اول:
1ـ غیبت صغرى مقدمه غیبت کبرى و زمینه سازى براى آن بوده، چون ابتداى غیبت بود و اذهان، اُنس به غیبت نداشت اگر چه در زمان حضرت امام على نقى و حضرت امام حسن عسکرى (علیهما السلام) فى الجمله آن دو امام براى آماده کردن اذهان از نظرها احتجاب مى کردند ولی غیبت تامّه اگر دفعةً و ناگهانى واقع مى گردید مورد تعجب بلکه انکار و اسباب انحراف افکار مى شد و قبول قطع ارتباط با امام چنانچه در غیبت کبرى واقع شد، براى اکثر مردم دشوار و ناراحت کننده بود.
لذا قریب هفتاد سال رابطه مردم با امام به وسیله نوّاب خاص حفظ شد و توسط آنان عرایض و مشکلات و مسائل خود را عرض مى کردند و جواب مى گرفتند و توقیعات به وسیله آنها مى رسید و بسیارى هم به شرفیابى حضور نایل مى شدند تا در این مدّت مردم آشنا ومأنوس شدند.
2ـ این ارتباط توسط نوّاب خاص که منحصر به همان چهار نفر نوّاب معروف نبودند و همچنین تشرف جمعى در آن زمان به زیارت آن حضرت براى تثبیت ولادت و حیات آن حضرت مفید و لازم بود و اختفاى کامل که احدى از حال و ولادت آن حضرت مطلع نباشد آن هم در ابتداى امر موجب نقض غرض مى شد، لذا بسیارى از خواص هم در زمان حیات امام حسن عسکرى (علیه السلام) و هم در زمان غیبت به سعادت دیدار آن حضرت نائل شدند و با ظهور معجزات، ایمان آنها استوار و محکم گردید.
پاسخ پرسش دوّم:
1ـ علّت اینکه غیبت صغرى ادامه نیافت این بود که برنامه اصلى کار آن حضرت غیبت کبرى بود و غیبت صغرى مقدمه آن بود و براى آماده کردن زمینه انجام شد.
2ـ وقتى بنا باشد نایب خاص نافذ الحکم و صاحب قدرت ظاهرى نباشد و نتواند رسماً در کارها مداخله کند بلکه قدرتهاى ظاهرى به واسطه تمرکز توجهات در او با او معارضه ومزاحمت داشته باشند، شیّادان وجاه طلبان هم ادعاى نیابت خاصه مى نمایند و اسباب تفرقه و گمراهى فراهم مى سازند چنانچه در همان مدّت کوتاه غیبت صغرى دیده شد چه دعاوى باطلى آغاز گردید و این خود یک مفسده اى است که دفعش از حفظ مصلحت تعیین نایب خاص اهمیّتشاگر بیشتر نباشد کمتر نیست.
خلاصه آنکه ادامه روش نیابت خاصه با صرف نظر از مصالحى که فقط در همان آغاز کار و ابتداى امر داشته با اینکه نوّاب مبسوط الید ونافذ الکلمه نباشند و تحت سیطره زمامداران وقت مأمور به تقیّه باشند از نظر عقل مصلحت ندارد بلکه از آن مفاسدى هم ظاهر مى گردید.
(والله أعلم بمصالح الامور ولا یُسئل عما یفعل وهم یُسئلون ولا یفعل ولاة أمره الاّ بما أمرهم الله تعالى به فانهم عباده المکرمون لا یسبقونه بالقول وهم بأمره یعملون)
یکی از سوالاتی که در خصوص امام زمان (عج) مطرح می باشد این است که چرا امام زمان(عج) دو غیبت داشتهاند؛ یکی غیبت صغرا و دیگری غیبت کبرا؛ و چرا از همان ابتدا، غیبت کبرا آغاز نشد و آن حضرت پس از یک دورة غیبت هفتاد ساله، غیبت کبرای خود را شروع کردند؟
اساسا فلسفه غیبت صغرا چیست؟
1. تقسیمبندی دوران غیبت
پیش از آنکه وارد بحث مفهوم غیبت امام عصر(ع) شویم، بهتر است به این پرسش پاسخ دهیم که دلیل تقسیمبندی غیبت آن حضرت به غیبت صغرا و غیبت کبرا چه بوده و تفاوت این دو در چیست؟ اصولاً مرز زمانی مشخصکننده این دو غیبت از یکدیگر چگونه تعیین میشود؟
در روایات ما به طور مکرر از دو غیبت آن حضرت سخن به میان آمده و از سالها پیش از تولد امام مهدی(ع) بر این موضوع تصریح شده است که حضرتش دو غیبت خواهند داشت که هر یک با دیگری متفاوت است. در اینجا به چند روایت که در این زمینه وارد شده است، اشاره میکنیم:
دوران غیبت صغرا، دوران تمرین و آمادهسازی شیعیان برای ورود به دوران غیبت کبرا بود. در همین دوره بود که به تدریج، همة فرقههای پراکندهای که پس از شهادت امام یازدهم در موضوع جانشینی آن حضرت به وجود آمده بودند، از میان رفتند و همة شیعیان بر پیروی از فرزند امام حسن عسکری(علیه السلام) به عنوان امام دوازدهم به وحدت و اتّفاقنظر رسیدند
شیخ طوسی، حدیثی از امام صادق(ع) نقل میکند که در آن، امام خطاب به یکی از اصحاب خود میفرماید: «ای حازم! بدان که برای صاحب این امر دو غیبت است که پس از دومین غیبت، ظهور خواهد کرد».(1)
همچنین امینالاسلام طبرسی، حدیثی را نقل میکند که در آن، ابوبصیر خطاب به امام صادق(علیه السلام) عرض میکند: «ابوجعفر [حضرت باقر]( علیه السلام) میفرمود که برای قائم آل محمد(ص)، دو غیبت است که یکی از دیگری کوتاهتر است. [نظر شما در این مورد چیست؟]» امام در پاسخ ابوبصیر میفرماید: «آری ای ابوبصیر! [چنانکه گفتی، ]یکی از این دو غیبت از دیگری طولانیتر خواهد بود».(2) محمد بن ابراهیم نعمانی، روایت دیگری را از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند که در آنجا امام میفرماید:
برای صاحب این امر دو غیبت است که یکی از آنها چنان به درازا میکشد که بعضی میگویند: [آن حضرت] دیگر مرده است و بعضی دیگر میگویند: او به قتل رسیده است و بعضی هم میگویند: او دیگر رفته است... .(3)
ایشان در ادامه کلامش به تعریف غیبت صغرا و غیبت کبرا پرداخته است:
نخستین غیبت آن حضرت، غیبتی است که در آن، نمایندگانی از طرف امام به عنوان واسطه میان مردم و آن حضرت منصوب شدهاند که در میان مردم آشکارا به سر میبرند و به واسطه آنها مشکلات علمی مردم حل و پاسخ پرسشها و معضلهای آنها داده میشود.
این غیبت، غیبت کوتاهی است که مدت آن به سر آمده و زمان آن گذشته است. غیبت دوم، غیبتی است که در آن، واسطهها و نمایندگانی [که میان مردم و امام عصر وجود داشتند]، به دلیل مصلحتی که خداوند اراده کرده است، برداشته شدهاند.(4)
حال که با نمونههایی از سخنان ائمه اطهار(علیهم السلام) در مورد غیبت صغرا و غیبت کبرا آشنا شدید، بهتر است به پاسخ این پرسش بپردازیم که از نظر زمانی، دو غیبت چگونه از یکدیگر تفکیک میشوند؟
علمای شیعه در مورد زمان پایان غیبت صغرا با یکدیگر اختلاف نظر ندارند، ولی در مورد اینکه غیبت صغرا از چه زمانی آغاز شده است، میان آنان اختلاف وجود دارد. برخی معتقدند این غیبت با تولد امام عصر(عج) آغاز شده است و برخی دیگر بر این عقیدهاند که آغاز آن با وفات پدر ارجمند آن حضرت، امام حسن عسکری(علیه السلام) بوده است.
شیخ مفید، قول اول را پذیرفته است:
امام زمان
«غیبت کوتاهتر آن حضرت از زمان تولد ایشان شروع شده و تا زمانی که رابطه شیعیان با آن جناب از طریق نمایندگان و واسطهها نیز قطع میشود، ادامه مییابد. غیبت طولانیتر نیز از زمان پایان غیبت اول تا روزی که حضرتش قیام خود را با شمشیر آغاز کند، به درازا خواهد کشید» .(5)
طبرسی، همین قول را پذیرفته و مدت غیبت صغرا را هفتاد و چهار سال ذکر کرده است؛(6)
ولی گروهی دیگر، ابتدای غیبت صغرا را سال 260 ه . ق؛ یعنی سال وفات حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) گرفتهاند که بدین ترتیب، مدت غیبت صغرا نزدیک به 69 سال خواهد بود.
نویسنده کتاب «تاریخ الغیبـه الصغری»، در کتاب خود تلاش کرده است با بیان دلایلی، قولی را که مبدأ غیبت صغرا را تولد امام عصر(عج) میداند، رد و ثابت کند که ابتدای غیبت صغرا در حقیقت، از زمان شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) بوده است. در اینجا استدلال ایشان را برای این موضوع، به اختصار میآوریم:
«تعیین نواب اربعه به عنوان واسطه میان امام عصر(عج) و شیعیان حضرتش پس از وفات امام حسن عسکری(علیه السلام) صورت میگیرد و از طرف دیگر، وجه تمایز اصلی زمان غیبت کبرا و غیبت صغرا، وجود همین نواب و واسطههای ارتباطی است که تنها در زمان غیبت صغرا عهدهدار ابلاغ پیامهای حضرت صاحب الزمان(عج) هستند و پس از آن، ارتباط حضرتش به کلی با مردم قطع میشود. ازاینرو، باید بگوییم که غیبت صغرا در اصل از زمان وفات امام حسن عسکری(علیه السلام) و تعیین اولین نایب خاص آغاز میشود».(7)
از آنچه تاکنون گفته شد، دریافتیم که غیبت کبرا از نظر زمانی به آن محدوده زمانی گفته میشود که آغازش سال 329 ق.؛ سال وفات آخرین سفیر و نماینده خاص آن حضرت؛ یعنی ابوالحسن علی بن محمد سمری است و پایانش روزی است که به امر حق تعالی، مهدی موعود(عج) قیام خود را آغاز کند.
2. فلسفة غیبت صغرا
اگرچه غیبت آخرین امام معصوم(عج) در روایات پیشبینی شده بود، ولی زمانی که امام حسن عسکری(علیه السلام) به شهادت رسید، شیعیان به دلیل پیشینهای 250 ساله که از حضور یازده امام معصوم(علیهم السلام) در جامعه داشتند، به راحتی نمیتوانستند غیبت کامل امام از جامعه را بپذیرند و به همین دلیل هم بود که برخی شیعیان پس از شهادت آن حضرت تا مدتی دچار حیرت و سرگردانی شدند.
روایت شده که ابوالحسن عسکری [امام هادی(علیه السلام)] خود را از بسیاری از شیعیان پوشیده میداشت و جز تعداد اندکی از یاران خاصّ آن حضرت، ایشان را نمیدیدند و هنگامی که امر [امامت] به ابومحمد [امام حسن عسکری(علیه السلام)] منتقل شد، ایشان چه با یاران خاص خود و چه با مردم عادی از پشت پرده سخن میگفت مگر هنگامی که آن حضرت برای رفتن به دارالخلافه از خانه خارج میشد
بنابراین، لازم بود که قبل از آغاز غیبت کبرا و قطع کامل ارتباط امام با جامعه، برای مدتی رابطة امام با مردم با واسطة نایبان خاص ادامه داشته باشد، تا مردم به تدریج آمادة پذیرش غیبت کامل امام و مراجعه به فقها ـ به عنوان نایبان عامّ امام زمان(ع) ـ شوند.
به بیان دیگر، دوران غیبت صغرا، دوران تمرین و آمادهسازی شیعیان برای ورود به دوران غیبت کبرا بود. در همین دوره بود که به تدریج، همة فرقههای پراکندهای که پس از شهادت امام یازدهم در موضوع جانشینی آن حضرت به وجود آمده بودند، از میان رفتند و همة شیعیان بر پیروی از فرزند امام حسن عسکری(علیه السلام) به عنوان امام دوازدهم به وحدت و اتّفاقنظر رسیدند.
شیخ مفید(ره) پس از نقل خبری از «حسن نوبختی»، نویسندة کتاب «فرق الشیعه»، در زمینة فرق چهاردهگانهای که پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) به وجود آمدند، میگوید:
«از این فرقههایی که از آنها یاد کردیم، در زمان ما؛ یعنی در سال 373 ق. هیچ فرقهای مگر امامیه دوازده امامی باقی نمانده است؛ یعنی کسانی که امامت فرزند حسن [عسکری] را که به نام رسول خدا(ص) نامیده میشود، پذیرفته و به حیات و بقای او تا روزی که با شمشیر قیام کند، یقین دارند».(8)
گفتنی است،آماده کردن مردم برای ورود به دوران غیبت از سالها پیش از غیبت امام مهدی(عج) و از زمان امام هادی(علیه السلام) و امام حسن عسکری(علیه السلام) آغاز شده بود و آن امامان بزرگوار رابطة خود را با مردم کم کرده بودند و آنها را در امور مختلف اعتقادی و فقهی به فقها و محدثان شیعه که در مراکز شیعهنشینی چون قم حضور داشتند، ارجاع میدادند، تا به تدریج مردم با این رویه خو بگیرند».(9)
علی بن حسین مسعودی، یکی از مورخان بزرگ تاریخ اسلام، در این زمینه مینویسد:
«روایت شده که ابوالحسن عسکری [امام هادی(علیه السلام)] خود را از بسیاری از شیعیان پوشیده میداشت و جز تعداد اندکی از یاران خاصّ آن حضرت، ایشان را نمیدیدند و هنگامی که امر [امامت] به ابومحمد [امام حسن عسکری(علیه السلام)] منتقل شد، ایشان چه با یاران خاص خود و چه با مردم عادی از پشت پرده سخن میگفت مگر هنگامی که آن حضرت برای رفتن به دارالخلافه از خانه خارج میشد. این شیوه تنها از سوی آن امام و پیش از ایشان از سوی پدرشان در پیش گرفته شد تا مقدمهای برای غیبت صاحبالزمان باشد و مردم با این شیوه خو بگیرند و غیبت را انکار نکنند».(10)
این سخن امام مهدی(عج) که میفرماید: «... و امّا در رویدادهایی که برای شما پیش میآید، به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر ایشان هستم».(11) نیز شاهدی بر این مدعاست که آن حضرت در دوران غیبت صغرا، مردم را برای ورود به دورة غیبت کبرا آماده نموده و با تعیین فقها به عنوان مرجع مردم در همة رویدادهای پیش روی جامعه اسلامی، از سرگردانی و بلاتکلیفی آنها در این دوران پرابتلا جلوگیری کردند.
پینوشتها:
1. شیخ طوسی، کتاب الغیبـة، ص 261.
2. فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص259.
3. محمد بن ابراهیم، الغیبـة، صص 171 و 172.
4. همان، صص 173 و 174.
5. شیخ مفید، الإرشاد، ج 2، ص 340.
6. إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 259.
7. سید محمد صدر، الغیبـة الصغری، ص 341 به بعد.
8. سید مرتضی، الفصول المختاره، مندرج در مصفات الشیخ المفید، ج 2، ص 221.
9. برای مطالعة بیشتر در این زمین هر.ک: مسعود پورسید آقایی، تاریخ عصر غیبت، ص 164ـ171.
10. علی بن حسین مسعودی، اثبات الوصیـة للامام علی بن ابی طالب(ع)، ص 272.
11. شیخ صدوق، کمالالدین و تمام النعمـï¼»، ج 2، ص 483، ح 4.
چرا غیبت صغری امتداد داشت؟
اگر پس از شهادت امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ غیبت صغری صورت نمیگرفت و غیبت کامل صورت میگرفت، شاید وجود مقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) مورد غفلت واقع میشد و کمکم فراموش میگشت، از این جهت ابتدا غیبت صغری شروع شد تا شیعیان در آن ایام بتوانند با امام خود به وسیله نواب خاصاش تماس گرفته، علائم و کراماتی مشاهده نمایند تا ایمانشان کامل گردد.
امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) در کجا و چگونه غایب شد؟ آیا در سرداب منزل پدرش غایب شد و هنوز نیز در آنجاست؟ در این باره به شیعه تهمت هایی زده اند؛ می گویند شیعه معتقد است مأموران خلیفه عباسی به منزل حضرت در سامرا هجوم آوردند تا او را دستگیر کنند و آن حضرت در آن هنگام در سرداب از دیده ها پنهان شد این داستان چنان شهرت یافته که امام را «صاحب سرداب» لقب داده اند.
در حالی که در منابع شیعی هیچ نامی از سرداب نیست. نویسندگان اهل سنت بر این نظر اصرار می ورزند و متأسفانه این سخن دستاویزی برای حمله برخی از آنان به تشیع گردیده است. (منتخب الاثر، صافی گلپایگانی، ص 372) آنان پنداشته اند که شیعیان در میان سرداب امام خود را می جویند و ظهورش را از آن نقطه انتظار می کشند.
واقع قضیه این است که امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) از هنگام ولادت در اختفا به سر می برد و بعد از نماز گزاردن به پیکر پاک پدر و دفن آن حضرت وارد منزل شد و دیگر کسی آن حضرت را در اجتماع و در جمع مردم ندید. (باقر شریف قریشی، حیاة امام المهدی، ص 115 – 120)
خانه ای که از آن سخن گفته می شود، دو قسمت داشت، یک قسمت برای مردان و قسمت دیگر برای خانم ها و یک سرداب هم زیر اتاقها قرار داشت که در ایام گرما اهل خانه در آن سرداب زندگی می کردند.
شیعه این خانه و سرداب را محترم می دارد؛ زیرا برخی از امامانشان در این خانه زندگی می کردند و امام هادی و امام عسکری و نیز امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) در همین خانه، خداوند سبحان را عبادت می کردند. این یک امر عقلانی و طبیعی است که به جهت علاقه ای که به پیشوای دینی خود دارند متعلقات او را هم محترم بشمارند. پس سخن غیبت حضرت در سرداب، بهتانی بیش نیست و هیچ یک از بزرگان شیعه چنین باوری ندارند. (درسنامه تاریخ عصر غیبت، م?لفان، آقائی، جباری، عاشوری، حکیم ، ص 177)
برای شناخت هر چه بهتر تاریخ سیاسی عصر غیبت صغری و دست یافتن به تحلیلی صحیح و جامع در مورد این دوره، و پی بردن به علل و زمینههای غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه) و در نهایت عمق موضع گیریهای امام، بررسی وضعیت سیاسی، اجتماعی و فکری این عصر در آستانه غیبت امام ـ علیه السلام ـ ضروری است.(که البته در این مجال نمی گنجد)
اما به طور خلاصه: برای پی بردن به علل و زمینههای غیبت و دست یافتن به تحلیلی جامع و صحیح، مروری به وضعیت سیاسی و اجتماعی و فکری عصر عباسیان دوّم و دوره مرکزیت سامرّا در آستانه غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) لازم است و آنچه از لحاظ وضعیت سیاسی قابل توجه است، ستمگریهای خلفای عباسی، اذیت و آزار علویان و شیعیان از طرف حکومت، جایگاه نداشتن شیعیان در معادلات سیاسی، حکومت و آنچه از لحاظ وضعیت اجتماعی قابل ذکر است دو قطبی شدن جامعه و تقسیم آن به لحاظ مالی و اقتصادی به دو قشر محروم و برخوردار، همچنین از لحاظ وضعیت فکری، چرخش فکری آشکارِ متوکل از اعتزال به اهل حدیث و سرکوبی معتزله و شیعیان جلب توجه میکند، حال در چنین شرایط حادّ سیاسی، اجتماعی و فکری است که مخفی بودن امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) لازم و ضرورت پیدا میکند.
چرا غیبت صغری امتداد نیافت؟
درست است که اگر برنامه غیبت صغری ادامه پیدا میکرد و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) با توجّه به غیبت آن حضرت در تمام اعصار غیبت نائب خاصی داشت که و فاتق امور و راهنمای عموم باشد و به عبارت دیگر شرایط غیبت صغری امتداد پیدا میکرد، به نظر میآید که به نفع مردم بود، امّا آنچه مهم و قابل تذکر است این که برنامه و روش کار امام را خداوند متعال تعیین نموده است و امام باید همان برنامه را پیاده و اجرا نماید و پس از آن که اصل امامت را پذیرفتیم و ثابت گشت، نسبت به برنامه کار امام پرسش از ملّت به عنوان ایراد و اشکال، بیجا و بیمورد است و حتّی خود امام نیز جز تسلیم و تمکین و اجرای برنامه، وظیفه و تکلیفی ندارد و چنانچه بخواهیم این پرسش را موشکافانه بررسی کنیم آن را به دو پرسش دقیق دیگر تبدیل میکنیم که با پاسخ به آن دو پرسش این پاسخ هم تکمیل میگردد.
غیبت
پرسش نخست: چرا برای امام ـ علیه السلام ـ دوگونه غیبت داشته و از همان اول غیبت کبری آغاز نشد؟
پرسش دوّم، پس از آن که غیبت صغری پیش آمد و نائبان خاص تعیین شدند چرا دوران غیبت صغری پایان یافت؟
امّا پاسخ پرسش نخست این که، غیبت صغری مقدمهای بود برای غیبت کبرا و به عنوان زمینهساز غیبت کبرا بوده است. چون در ابتدای غیبت بود و اذهان عموممردم،انس با غیبت نداشتند، اگر چه در آن دوران و چند سال قبل حضرت امام علی النقی ـ علیه السلام ـ و حضرت امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ فیالجمله برای آماده کردن اذهان مردم از نظرها غیبت میکردند، با این وجود غیبت تامّه اگر دفعتاً و یکباره صورت میگرفت، اسباب انحراف افکار جامعه میگردید و قبول قطع ارتباط با امام چنانچه در غیبت کبرا واقع شد، برای اکثر مردم ودشوار و ناراحت کننده بود.
از آن جهت که غائب شدن امام و رهبر جامعه، آن هم زمانی طولانی امری است بسیار غریب و نامأنوس و باور کردن آن برای مردم سخت است، از این جهت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) تصمیم گرفتند که کمکم مردم را با این موضوع و پدیده آشنا سازند و افکار را برای پذیرش آن آماده نمایند. از این رو گاه و بیگاه از غیبتش خبر داده و گرفتاریهای مردم آن زمان، افکار و سرزنش منکرین و ثواب قدم و انتظار فرج را گوشزد مینمودند.
اگر پس از شهادت امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ غیبت صغری صورت نمیگرفت و غیبت کامل صورت میگرفت، شاید وجود مقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) مورد غفلت واقع میشد و کمکم فراموش میگشت، از این جهت ابتدا غیبت صغری شروع شد تا شیعیان در آن ایام بتوانند با امام خود به وسیله نواب خاصاش تماس گرفته، علائم و کراماتی مشاهده نمایند تا ایمانشان کامل گردد.
از این رو به مدت 69 سال یعنی ازسال 260 هـ . ق تا سال 329 هـ . ق (سال درگذشت آخرین نائب خاص امام زمان) غیبت صغری شکل گرفت و در این غیبت مردم به واسطه نواب خاص میتوانستند مشکلات و مسائل خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتّی گاه به دیدار امام نائل شوند ، لذا میتوان گفت در این مدت، امام ـ علیه السلام ـ هم غائب بود هم غائب نبود.( مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 673 و 674)
بنابراین علّت عدم امتداد غیبت صغری این بود که برنامه اصلی کار آن حضرت غیبت صغری نبود بلکه غیبت صغری مقدمهای بود برای هدف اصلی که غیبت کبرا نام داشت و این غیبت صغری تنها برای یک زمینهسازی بود وقتی نباشد نائب خاص دارای حکم نافذ و صاحب قدرت ظاهری نباشد و نتواند رسماً در کارها مداخله کند بلکه قدرتهای ظاهری به واسطه تمرکز توجهات در او با او معارضه و مزاحمت داشته باشند، شیادان و جاهطلبان هم ادعای نیابت خاصه مینمایند و اسباب تفرقه و گمراهی فراهم میسازند چنانچه در همان مدت کوتاه غیبت صغری دیده شد چه دعاوی باطلی آغاز گردید و این خود یک مفسدهای است که دفعش از حفظ مصلحت تعیین نائب خاص اهمیتش اگر بیشتر نباشد کمتر نیست، و خلاصه آن که ادامه روش نیابت خاصه با صرف نظر از مصالحی که فقط در همان آغاز کار و ابتدای امر داشته با این که نوبا مبسوط الیه و نافذ الحکم نباشند و تحت سیطره زمامداران وقت مأمور به تقیّه باشند از نظر عقل مصلحت ملزمهای ندارد بلکه از آن مفاسدی ظاهر میگردد. (آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی ، ص 364)
فلسفه غیبت:
این سوال همواره مطرح است که علت و فلسفه غیبت صغری سپس غیبت کبری چیست؟ به بیان روشن تر اینکه چرا حضرت دو نوع غیبت دارند و چرا از همان آغاز غیبت کبری شروع نشد و یا همان غیبت صغری با وجود نائبان خاص ادامه نیافت و این غیبت به دو مرحله صغری و کبری تقسیم بندی و اجرا گردید؟ در این مجال بدنبال یافتن پاسخی برای آن هستیم.
چرا دو مرحله غیبت؟
امام هادی (علیه السلام) و امام حسن عسگری(علیه السلام) در طول حیات مبارکشان کم تر با مردم ارتباط داشتند و در جمع مردم ظاهر و حاضر می شدند بلکه از طریق یاران و شاگردان خاص خویش با افراد تماس می گرفتند. شیوه این بزرگواران در واقع زمینه سازی و آگاهی بخشی مردم برای ورود به دوران غیبت بوده است. براین اساس غیبت صغری نیز مقدمه و زمینه ورود به غیبت کبری که غیبت اصلی حضرت می باشد، بوده است، چرا که اگر غیبت کبری یکباره و به طور ناگهانی و هر گونه آگاهی قبلی صورت می گرفت. مردم آن را انکار می کردند و پذیرش آن از سوی مردم کار دشواری بود. لذا لازم بود این آگاهی به طور تدریجی به جامعه داده شود تا ذهن مردم آمادگی پذیرش آن را پیدا کند.
به منظور ایجاد این آمادگی در مردم مقدمات این امر مهم توسط امامان عسگری علیهما السلام پایه ریزی شد به طوری که ابتدا ایشان خود از مردم فاصله گرفته – که البته بخشی از این مسئله به فشار حاکمان بنی عباس در آن زمان باز می گردد که سخن در آن زمینه از موضوع ما خارج است و آن را به وقتی دیگر موکول می کنیم – و مسائل و مشکلات مردم را توسط یاران خویش حل و فصل می کردند، در مرحله بعد توسط امام حسن عسگری(علیه السلام) تعداد محدودی از یاران و خواص توفیق یافتند که به محضر حضرت شرفیاب شوند و این تشرف علاوه بر آنکه نشانه علو مقام و وجود سنخیت در این افراد با امامشان می باشد، علت اصلی تثبیت ولادت و حیات آن حضرت بوده، اگر امام به طور کامل از جامعه و حتی خواص مخفی بودند و هیچکس از ولادت و حیات ایشان باخبر نمی شد، خود بزرگترین دستاویز برای دشمنان بود تا بدان متوسل شوند.
تاریخ نشان داده در همان دوران کوتاه غیبت صغری صاحبان قدرت به دلیل توجه و ارادت مردم به این نواب، آنان را مورد اذیت و آزار قرار داده و برای آنها مشکلات فراوانی را ایجاد می کردند، از سوی دیگر این افراد قدرت لازم برای انجام امور و حل و فصل مشکلات نداشتند و این خود دلیلی دیگر بر آسیب پذیر شدن آنان بود
و اما مرحله بعد، که مصادف با شهادت امام حسن عسگری(علیه السلام) و آغاز امامت حضرت می باشد در واقع شروع دوران غیبت صغری است در این دوره که تقریباً هفتاد سال طول کشید رابطه امام با مردم توسط نمایندگان مشخصی صورت می گرفت و مردم توسط این نمایندگان سخنان، مشکلات و مسائل و در خواستهای خود را به امام عرضه می کردند و از طریق همین افراد جواب می گرفتند. علاوه براین نمایندگان که چهار نفر بودند و بعد از وفات هر یک، دیگری این مسئولیت را به عهده می گرفت، افرادی نیز توفیق یافتند که حضرت را زیارت کرده و به محضر ایشان شرفیاب شوند اگر چه تعداد آنها محدود بوده است. اما هدف از این مراحل و وجود نواب اربعه و دیدار یاران امام حسن عسگری و سپس افراد دیگر، صرفاً جهت اثبات ولادت حضرت بوده تاکسی چه در آن زمان و چه در آینده آن را انکار نکند.
چرا غیبت کبری؟
اما اینکه چرا غیبت صغری با وجود همان نمایندگان ویژه ادامه نیافت، آن است که همانطور که گفتیم غیبت صغری در واقع یک مقدمه و زمینه برای ورود برنامه اصلی حضرت (که همان غیبت کبری است) بوده، تاریخ نشان داده در همان دوران کوتاه غیبت صغری صاحبان قدرت به دلیل توجه و ارادت مردم به این نواب، آنان را مورد اذیت و آزار قرار داده و برای آنها مشکلات فراوانی را ایجاد می کردند، از سوی دیگر این افراد قدرت لازم برای انجام امور و حل و فصل مشکلات نداشتند و این خود دلیلی دیگر بر آسیب پذیر شدن آنان بود. همچنین در طول دوره غیبت صغری افرادی پیدا شدند که ادعای نیابت خاص از سوی حضرت را کردند که هدفی جز تفرقه و گمراهی نداشتند و شیادانی بود که ادعاهای باطلی را به نام حضرت در جامعه مطرح می کردند.
این سوال همواره مطرح است که علت و فلسفه غیبت صغری سپس غیبت کبری چیست؟ به بیان روشن تر اینکه چرا حضرت دو نوع غیبت دارند وچرا از همان آغاز غیبت کبری شروع نشد و یا همان غیبت صغری با وجود نائبان خاص ادامه نیافت و این غیبت به دو مرحله صغری و کبری تقسیم بندی و اجرا گردید؟
عده ای ادعای نیابت کردند و خود را باب امام زمان معرفی کردند برخی از این اشخاص عبارتند از: احمد بن هلال کرخی، ابو طاهر محمد بن علی بن هلال، حسین بن منصور، احمد بن عثمان (برادر زاده ی محمد بن عثمان دومین نایب امام زمان) و.....
که در این رابطه توقیعی از امام زمان به منظور دوری و برائت از این افراد از سوی نواب به مردم عرضه شد، اما این مفسده ای بود که ادامه آن به مصلحت جامعه نبود لذا دفع آن از سوی امام ضروری و لازم بود. بنابر آنچه گفته شد اگر چه غیبت صغری زمینه خوبی برای آمادگی مردم جهت امر عظیم غیبت بود اما به دلیل وجود چنین مفاسدی که به نفع مردم نبود بلکه امکان ظهور و بروز مفاسد دیگری را نیز داشت لازم بود خاتمه یابد. تا امکان هر نوع سوء استفاده ای از دشمنان گرفته شود.
خلاصه سخن ...
برنامه اصلی امام زمان غیبت کبری است اما برای ورود به این هدف اصلی احتیاج به زمینه سازی های بود جهت آگاهی بخشی به مردم و پذیرش این امر از سوی آنان که این زمینه ابتدا در حیات امامان عسگریین(علیهما السلام) و سپس توسط غیبت صغری، پایه گذاری شد.
با منتظر مفرد مذکر غایب همراه باشید در :
ماجرای سفر من و خدا با دوچرخه
زندگى کردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این که دست از رکاب زدن بردارد.
اوایل، خداوند را فقط یک ناظر مى دیدم، چیزى شبیه قاضى دادگاه که همه عیب و ایرادهایم را ثبت میکند تا بعداً تک تک آنها را بهرخم بکشد.
به این ترتیب، خداوند مى خواست به من بفهماند که من لایق بهشت رفتن هستم یا سزاوار جهنم. او همیشه حضور داشت، ولى نه مثل یک خدا که مثل مأموران دولتى.
ولى بعدها، این قدرت متعال را بهتر شناختم و آن هم موقعى بود که حس کردم زندگى کردن مثل دوچرخه سوارى است، آن هم دوچرخه سوارى در یک جاده ناهموار!
اما خوبیش به این بود که خدا با من همراه بود و پشت سر من رکاب مىزد.
آن روزها که من رکاب مىزدم و او کمکم مىکرد، تقریباً راه را مىدانستم، اما رکاب زدن دائمى، در جادهاى قابل پیش بینى کسلم مىکرد، چون همیشه کوتاهترین فاصلهها را پیدا مىکردم.
یادم نمىآید کى بود که به من گفت جاهایمان را عوض کنیم، ولى هرچه بود از آن موقع به بعد، اوضاع مثل سابق نبود. خدا با من همراه بود و من پشت سراو رکاب مىزدم.
حالا دیگر زندگى کردن در کنار یک قدرت مطلق، هیجان عجیبى داشت.
او مسیرهاى دلپذیر و میانبرهاى اصلى را در کوه ها و لبه پرتگاه ها مى شناخت و از این گذشته میتوانست با حداکثر سرعت براند،
او مرا در جادههاى خطرناک و صعبالعبور، اما بسیار زیبا و با شکوه به پیش مىبرد، و من غرق سعادت مىشدم.
گاهى نگران مىشدم و مىپرسیدم، «دارى منو کجا مىبرى» او مىخندید و جوابم را نمىداد و من حس مىکردم دارم کم کم به او اعتماد مىکنم.
بزودى زندگى کسالت بارم را فراموش کردم و وارد دنیایى پر از ماجراهاى رنگارنگ شدم. هنگامى که مىگفتم، «دارم مىترسم» بر مىگشت و دستم را مىگرفت.
او مرا به آدمهایى معرفى کرد که هدایایى را به من مىدادند که به آنها نیاز داشتم.
هدایایى چون عشق، پذیرش، شفا و شادمانى. آنها به من توشه سفر مىدادند تا بتوانم به راهم ادامه بدهم. سفر ما؛ سفر من و خدا.
و ما باز رفتیم و رفتیم..
حالا هدیه ها خیلى زیاد شده بودند و خداوند گفت: «همهشان را ببخش. بار زیادى هستند. خیلى سنگیناند!»
و من همین کار را کردم و همه هدایا را به مردمى که سر راهمان قرار مىگرفتند، دادم و متوجه شدم که در بخشیدن است که دریافت مىکنم. حالا دیگر بارمان سبک شده بود.
او همه رمز و راز هاى دوچرخه سوارى را بلد بود.
او مىدانست چطور از پیچهاى خطرناک بگذرد، از جاهاى مرتفع و پوشیده از صخره با دوچرخه بپرد و اگر لازم شد، پرواز کند..
من یاد گرفتم چشمهایم را ببندم و در عجیبترین جاها، فقط شبیه به او رکاب بزنم.
این طورى وقتى چشمهایم باز بودند از مناظر اطراف لذت مىبردم و وقتى چشمهایم را مىبستم، نسیم خنکى صورتم را نوازش مىداد.
هر وقت در زندگى احساس مىکنم که دیگر نمىتوانم ادامه بدهم، او لبخند مىزند و فقط مىگوید،
«رکاب بزن....»
هرکدومو میخای عضوش شو همین الان اینستاگرام یا کانال تلگرام
لیست کل یادداشت های این وبلاگ