کارنامهام
پر از تقلب و گناه
خط خطی سیاه
هیچ وقت درسخوان نبودهام ولی
در شب تولدت
مثل کاج
توی طاق نصرت محله کار کردهام
شاخههای خشک داربست را
بهار کردهام
*
راستی دو روز قبل
سرزده به خانهی دل امید - همکلاسیام - سر زدی
ولی چرا
به خانهی حقیر قلب من نیامدی؟
رد شدم، قبول
ولی به من بگو
کی به من اجازهی عبور میدهی؟
راستی اگر ببینمت
به من هر چه خواستم میدهی؟
کارنامهی مرا
دست راستم میدهی؟
نا امید نیستم ولی به خاطر خدا
از کنار نمرههای زیر ده عبور کن!
ای عصاره گل محمدی!
فصل امتحان سخت ما ظهور کن !
سراینده : آقای غلامرضا بکتاش
این جمعه هم گذشت
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت
دنیا که هیچ,جرعه ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن,حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت ...
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
***
حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت
شب تار را روشنایی و زمستان سرد را گرما و خاموش کننده ی شعله طغیان و سرکشی اوست
اساس ظلم را برکندن و نهال زیبایی و عطوفت و مهربانی را نشاندن فقط به دستان نیرومند
و لطیف او امکان پذیر است وقتی او بیاید دیگر خبری از گرد و غبار ظلم و بی عدالتی در
سرتاسر گیتی نخواهی یافت و ناله های جانسوز کودکان یتیم و کهنسالان بی رمق را حتی کنج
ویرانه ها و تاریکی شبها نخواهی شنید.
خود حضرت این نوید را داده اند در جواب یکی از یاران خود که:
ابی الله عز و جل للحق الااتماما و للباطل الا زهوقا
اراده حتمی خداوند بر این قرار گرفته که دیر یا زود پایان حق پیروزی و پایان باطل نابودی باشد
ای تصویر مجسم حق و عدالت و ای نابود کننده ظلم و جنایت
همچنان با خیل عظیم عاشقانت سحر گاهان چشم انتظرت
هستیم ودست در دست هم شکوه به درگاه ایزد منان برویم
که این بقیه الله.........
لیست کل یادداشت های این وبلاگ